کد مطلب:32280
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:25
آيا خداوند بنده اش را دوست دارد؟ پس چرا شيطان را خلق كرد خداوند كه از آينده با خبر است آيا نميشد شيطان را بعد سجده نكردن انسان در جهنم بيندازد؟
كار خدا را نمي توان با كارهاي غير او مقايسه كرد و آن را محكوم به احكام عقل نمود. مثلاً اگر عقل حكم مي كند به اينكه فاعل هر فعلي بايد در كاري كه مي كند فايده و نتيجه اي در نظر داشته باشد در جايي است كه فاعل در صورت نكردن آن كار آن نتيجه عايدش نشود، و بخواهد با انجام آن كار استكمال نموده و به مقدار كمالي كه در آن فعل هست به كمالات خود بيفزايد و كمبودها را در خود جبران نمايد. و اما خداوندي كه تمامي كمالات در ذاتش مجتمع است لازم نيست كه در كار خود فايده اي را در نظر بگيرد زيرا فايده و نتيجه كارهاي او در ذات او موجود است. چه آن كار را بكند و چه نكند، گو اينكه فوايد بيشماري هم بر كارهايش مترتب مي شود زيرا اين فوايد مقصود بالاصاله و بالذات نيست بلكه مقصود بالعرض است.
حال مي پردازيم به علت خلقت شيطان :
عالم خلقت با همة وسعتي كه در آن است تمامي اجزايش به يكديگر مربوط است ومانند يك زنجير اولش مربوط به آخرش مي باشد، بطوري كه ايجاد جزئي از آن مستلزم ايجاد وضع همة آن است و اصلاح جزئي از اجزاي آن به اصلاح همة آن مربوط است و همچنانكه مي فرمايد و ماامرنا الا واحدة كلمح البصر(1) و اين ارتباط لازمه اش اين نيست كه جميع موجودات مثل هم و ربطشان به يكديگر ربط تساوي باشد زيرا اگرهمه اجزاي عالم مثل هم بودند عالمي به وجود نمي آمد بلكه تنها يك موجود تحقق مي يافت و لذا حكمت الهي اقتضا دارد كه اين موجودات از نظر كمال ونقص و وجدان مراتب وجود و فقدان آن، و قابليت رسيدن به آن مراتب و محروميت از آن مختلف باشند و البته اين تقسيمات به انتخاب واختيار انسان انجام مي شود. آري، اگر در عالم، شر وفساد، تعب و فقدان، نقص وضعف و امثال آن نبود، بطور مسلم از خير، صحت، راحت، وجدان، كمال و قوت نيز مصداقي يافت نمي شد، و عقل ما پي به معناي آنها نمي برد. چون بطور كلي عقل هر معنايي را از مصاديق خارجي آن انتزاع مي كند. اگر در عالم مصداقي از شقاوت، قبح، ذم وعقاب و معصيت و امثال آن نبود، سعادت و اطاعت و حسن و مدح و ثوابي هم تحقق نمي يافت و همچنين اگر دنيايي نبود آخرتي هم وجود نداشت. مثلاً اگر معصيتي نبود يعني نافرماني امر مولوي مولي به هيچ وجه ممكن نبود قهراً انجام خواستة مولي امري ضروري و اجباري مي شد. و اگر انجام دادن فعلي ضروري و غير قابل ترك باشد، ديگر امر مولوي به آن معنا ندارد و خواستن مولي چنين فعلي را تحصيل حاصل است. و وقتي امر مولوي معنا نداشت اطاعت هم مصداق نخواهد داشت و وقتي اطاعت و معصيتي نبود مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعده و وعيد و انذار و ثباتي هم نخواهد بود و وقتي اين گونه امور نبود دين و شريعت و دعوتي هم نخواهد بود، و وقتي ديني در كار نبود نبوت رسالتي هم نخواهد بود،و وقتي نبوت و رسالتي نباشد قهراً اجتماع و مدنيّتي هم نخواهد بود، اجتماع كه نباشد انسانيتي نيست و هم چنين و برهمين قياس فرض نبود يك چيز مستلزم فرض نبود جميع اجزاي عالم است. اين معنا كه معلوم شد اينك مي گوييم اگر شيطاني نبود نظام عالم انساني هم نبود و وجود شيطاني كه انسان را به شر و معصيت دعوت مي كند از اركان نظام عالم بشريت است و نسبت به صراط مستقيم او به منزلة كنار و لبة جاده است. و معلوم است كه تا دو طرفي براي جاده نباشد جاده هم فرض نمي شود. اينجاست كه اگردقت شود معناي آيه قال فبما اغويتني لامعدن لهم صراطك المستقيم(2) و آيه قال هذا صراط علي مستقيم ان عبادي ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين(3) به خوبي روشن گشته وصدق ادعاي ما معلوم مي گردد.
منابع و مآخذ :
1. سوره مباركه قمر / آيه50
2. سوره مباركه اعراف / آيه16
3. سوره مباركه حجرات / آيه42
الميزان، علامه طباطبايي، ج8، ص44 و 45
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.